گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد پنجم
[سوره آلعمران ( 3): آیات 10 تا 18 ] ....



ص : 127
اشاره
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ ( 10 ) کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ
کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ ( 11 ) قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ ( 12 ) قَدْ
کانَ لَکُمْ آیَۀٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَۀٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْري کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْيَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْ رِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فِی ذلِکَ
لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ ( 13 ) زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّۀِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَۀِ وَ
( الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ( 14
قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ
بَصِیرٌ بِالْعِبادِ ( 15 ) الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ ( 16 ) الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ
( الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ ( 17 ) شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَۀُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ( 18
ص: 129
[سوره آلعمران ( 3): آیه 10 ] .... ص : 129
اشاره
( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ ( 10
ترجمه و شرح .... ص : 129
صفحه 75 از 222
چون در آیه پیش سخن از روز باز پسین بمیان آمد لذا خداوند متعال در این آیه شریفه به کافران لجوج که خیال میکردند ثروتها
و فرزندانشان میتوانند در جهان دیگر از آنان دفاع کنند تذکر میدهد که اموال و اولادشان در مقابل پروردگار عالم نه این جهان و
نه در سراي دیگري بهیچ وجه اثري نخواهد داشت و آنها در این خیالشان بطور قطع راه خطا را میپیمایند زیرا در هر حال خداوند
متعال بر امر خود پیروز و غالب میباشد و با تعبیر وقود النار کافران را متوجه میسازد بر اینکه همه خصایص و ممیزات آدمی از آنها
گرفته میشود و آنان بصورت هیمه و سایر آتش گیرانهها جلوهگر میشوند و هنگام رستاخیز سیرت عناد و خودستائی آنان آشکار
گردیده و بصورت شعلههاي آتشین در میآیند و آتش جهنم از درون وجود آنها زبانه میکشد و در حقیقت وجود خود آنها است
که آنان را آتش میزند نه چیز دیگر لذا میفرماید: آنانکه از نصاراي نجران و دیگران بآیات ما کافر شدند و پیامبران ما را تکذیب
کردند و به زیادي مال و اولادشان مغرور گشته و در مقام عناد برآمده و گفتند:
نحن اکثر اموالا و اولادا. ص: 130
( هرگز ثروتها و فرزندانشان آنان را از خداوند بینیاز نمیکند و از عذاب الهی نمیرهاند و ایشان خود افروزینه دوزخند ( 10
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 130
و آنکه بر کفرند ایشان منتسب یعنی اندر هستی خود محتجب
نیست معنی بهر آنروز از نشان هیچ چیز از مالشان و اولادشان
بل فزاید بر ذنوب و بر حجب زان تعلّقهاي ناهنجار و حب
پس سزد گر تا قیامت در فخند بعد از آن هم هیزم اندر دوزخند
(10)
ص: 131
شأن نزول .... ص : 131
آیه مبارکه إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا طبق نوشته بعضی از مفسرین در باره یهود بنی قریطه و بنی نضیر و کفار قریش نازل گردیده که آنها
پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را به فقر و بیاولادي سرزنش میکردند و باموال و اولاد خود میبالیدند و با تکیه بمال و عشیره و
نفرات میخواستند در مقابل حق ایستادگی نمایند و نمیدانستند که مال و اولاد هرگز کسی را از حق بینیاز نمیکند و همینها
بودند که آیات پروردگار را براي برداشت خائنانه خود تأویل میکردند لذا خداوند متعال آنها را مجاب کرده و فرمودند:
اموال و اولاد شما در مقابل خدا ناچیز خواهند بود.
ص: 132
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 132
وقود بفتح واو و وقاد بکسر واو بمعنی سوخت آتش گیره و وسیله آتش افروزي است چنانکه در این آیه مبارکه فرمودند:
وقود بضم واو مصدر و بمعنی افروخته شدن است ولی این کلمه در قرآن مجید بکار برده نشده است و از «1» أُولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ
صفحه 76 از 222
این ماده است:
اوقد- یعنی آتش را برافروخت و روشن کرد چنانکه در این آیه شریفه فرموده است:
استوقد- یعنی آتش برافروخته شد- آتش را روشن کرد چنانکه میفرماید: «2» فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ
موقد- اسم مفعول بمعنی برافروخته شده چنانکه در این آیه میفرماید: «3» مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً
«4» نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ
__________________________________________________
1) آیه 10 سوره آل عمران. )
2) آیه 38 سوره قصص. )
3) آیه 17 سوره بقره )
4) آیه 6 سوره همزه )
ص: 133
[سوره آلعمران ( 3): آیه 11 ] .... ص : 133
اشاره
( کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ ( 11
ترجمه و شرح .... ص : 133
خداوند متعال در این آیه شریفه بکافران معاصر پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله هشدار میدهد که چگونه فرعون و پیروان او و
کسانی که پیش از وي بآیات الهی گردن ننهادند خدا ایشان را در اوج تکذیب و طغیان گرفت و از مرکب طغیانش فرود آورد و
هیچ چیز از آنچه داشتند بر آنان سودي نبخشید همینطور آنانکه به پیغمبر اسلام کافر شدند و دعوت ایشانرا دروغ دانستند به
سرنوشت پیشینیان گرفتار خواهند شد یعنی در دنیا سخت گرفتار و در آخرت نیز عذاب سختی چشم براه آنان است چنانکه
میفرماید:
اي رسول گرامی حال این کافران در انکار و تحریف حقایق و رهائی نداشتن از مؤاخذه خدائی و عذاب الهی مانند حال آل فرعون
و پیروان او و امتهاي پیش از آنها مانند قبائل عاد و ثمود و مؤتفکات و غیره میباشد که آیات ما را تکذیب کردند و خداوند آنها را
بسبب گناهانشان گرفتار و معاقب نمود و راه گریزي ص: 134
از عذاب الهی نداشتند.
زیرا خداوند نسبت به کافران و منکران شدید العقاب است پس بهتر است که منکران و کافران تا دیر نشده دست از مخالفت و عناد
بردارند و گر نه گرفتار انتقام سخت الهی و دچار عذاب شدید خدائی خواهند شد.
(11)
صفحه 77 از 222
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 134
عادت فرعونیان و آنها کز او بیشتر بودند در کفر و غلوّ
بر دروغ آیات را دادند ره پس خدا بگرفتشان بر آن گنه
مر عقوبتهاي او باشد شدید سختتر گر بسته شد راه امید
(11)
ص: 135
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 135
دأب- این کلمه در قرآن مجید به دو معنی بکار برده شده است:
1) بمعنی خوي و عادت چنانکه خداوند متعال در این آیه میفرماید: )
در قرآن مجید این معنی بیشتر بکار برده شده است. «1» کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ
لیکن ازهري میگوید:
بنظر من دأب در این آیه بمعنی کوشش و سعی مخالفین اسلام در کفر و تظاهر علیه پیامبر اسلام است همچنانکه فرعونیان با اصرار
در کفر و پرستش فرعون علیه حضرت موسی علیه السّلام عمل میکردند.
2) بمعنی پیاپی و مستمر چنانکه خداوند متعال میفرماید: )
یعنی متواترا در بعضی از کتب لغت نوشتهاند: «2» قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً
یکی از دلائل قطعی حرکت ماه و خورشید آیه شریفه:
«3» وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ
__________________________________________________
1) آیه 52 سوره انفال. )
2) آیه 47 سوره یوسف )
3) آیه 33 سوره ابراهیم )
ص: 136
است که حرکتشان پیوسته و دائمی است.
ولی محمّد عبد آن را تلاش معنی کرده و در نهایه نوشته است:
دأب- بمعنی عادت و کار است و اصل آن بمعنی تلاش و زحمت میباشد لیکن صاحب قاموس و صحاح آن را عادت و شأن معنی
کرده است و این کلمه پنج بار و کلمه دائبین یکبار در قرآن مجید ذکر شده است.
ذنوب- بر وزن عقول جمع ذنب بمعنی گناه و هر فعلی است که عاقبتش وخیم و مانند دم حیوان جزایش در آخر است چنانکه در
این آیه میفرماید:
ذنب- بر وزن فرس بمعنی دم حیوان- قسمت انتها- پست میباشد و جمعش اذناب است. «1» وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ
ذنوب- بفتح ذال بمعنی اسب دراز دم و دیو دمدار است و بگفته راغب بطور استعاره در معناي نصیب بکار برده میشود چنانکه
صفحه 78 از 222
خداوند متعال در قرآن مجید فرموده است:
ابن اثیر در نهایه آن را دلو بزرگ معنی کرده است. «2» فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا یَسْتَعْجِلُونِ
بنظر صاحب صحاح ذنوب بمعنی اسب دراز دم- نصیب و دلو پر از آب میباشد.
صاحب قاموس قرآن آن را بمعنی اسب دم کلفت و روز پر شر و دلوي که آب دارد و نصیب و بهره معنی کرده است.
__________________________________________________
1) آیه 14 سوره شعراء. )
2) آیه 59 سوره زاریات. [.....] )
ص: 137
[سوره آلعمران ( 3): آیه 12 ] .... ص : 137
اشاره
( قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ ( 12
ترجمه و شرح .... ص : 137
خداوند متعال پس از بیان داستانهاي ملل گذشته و فرود آمدن عذاب براي آنها در این آیه مبارکه نیز کفار قریش و یهود را که به
ثروت و نفرات خود میبالیدند و گمان میکردند که در مقابل قدرت اسلام میتوانند نیروي مقاومی باشند از عذاب و کیفر خود
تهدید نموده و خبر مغلوبیت آنها را قطعی و بسیار زودرس بیان کرده و میفرماید:
اي رسول گرامی بآنانکه کافر شدهاند از مشرکین مکه یا یهود بگو که از پیروزي موقت خویش در جنگ احد مسرور نباشید و
باموال و اولاد خود مغرور نشوید زیرا بزودي بدست مسلمانان مغلوب گشته و شکست خواهید خورد و در رستاخیز هم بسوي جهنم
گرد آورده میشوید و چه بد جایگاه و بستري است دوزخ که براي خودتان فراهم آوردهاید و شاید تعبیر آیه کریمه پس از خروج از
قبور بسوي جهنم سرازیر میشوند دلیل آن باشد که دیگر هیچگونه محاکمه و دادگاهی براي رسیدگی بپرونده اعمال آنها لازم
نیست و بسکه گناهان و جرائم آنان سنگین و مشهود است بدون تشکیل هیچ نوع دادگاه یکسره عازم جایگاه ابدي خویش یعنی
دوزخ میگردند همچنانکه مجاهدین و شهداي فضیلت نیز بدون هیچگونه رسیدگی به پرونده آنان در جوار رحمت حق قرار
میگیرند.
ص: 138
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 138
گو بکفار اعنی اهل احتجاب که بجز حرمان نکردند اکتساب
زود مغلوبید و محشور از عناد بر جهنم کان بود بئس المهاد
صفحه 79 از 222
(12)
شأن نزول .... ص : 138
1) کلبی از ابی صالح از ابن عباس در باره سبب نزول این آیه شریفه نقل میکند که: )
وقتی مسلمین در جنگ بدر مشرکین را شکست دادند یهودیان مدینه گفتند سوگند بخدا این همان پیغمبري است که در تورات
نوشته است که او بر همه غلبه خواهد کرد خواستند ایمان بیاورند عدهاي از آنان گفتند عجله نکنید و منتظر جنگ دیگري باشید
زمانی که جنگ احد فرا رسید و یاران پیغمبر شکست خوردند گفتند این همان پیغمبر نیست و شقاوت بر آنها غلبه کرد و اسلام را
قبول نکردند و عهدي که میان ایشان و پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله بود شکستند و کعب بن اشرف با شصت سوار عازم مکه
شد و با ابو سفیان بر ضد پیامبر و مسلمین معاهدهاي بست ص: 139
سپس بمدینه باز گشتند و خداوند این آیه را در باره آنان نازل کردند.
2) محمّد بن اسحق یسار در باره شأن نزول این آیه چنین میگوید: )
وقتی رسول خدا در جنگ بدر قریش را شکست دادند و فاتحانه بمدینه بازگشتند یهودیان را در سوق قینقاع جمع کرده و آنها را
باسلام دعوت نمودند و به آنها آنچه را که بر سر قریش در جنگ بدر آمده بوده بیان فرمودند ولی آنها در جواب گفتند ما مانند
قریش نیستیم که بفنون جنگ وارد نباشیم و اگر با ما جنگ کنی متوجه خواهی شد که ما مردان کارزار هستیم سپس این آیه نازل
شد.
ابو داود در سنن و بیهقی در دلائل نیز این موضوع را روایت کردهاند صاحب مجمع البیان مینویسد اصحاب ما نیز این شأن نزول را
نقل کردهاند.
ص: 140
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 140
حشر- واژه حشر در آیات قرآنی در سه معنی بکار برده شده است:
1) بمعنی جمع کردن چنانکه در این آیه مبارکه میفرماید: )
2) بمعنی راندن بسوي دوزخ چنانکه خداوند در این آیه فرموده است: ) «1» وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ
3) بمعنی برانگیختن چنانکه در این آیه میفرماید: ) «2» احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ
.«3» قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً
ولی راغب کلمه حشر را بمعنی بیرون کردن جماعت از مقرشان بجنگ و نحو آن معنی کرده است.
و این واژه جز در باره جماعت و گروه بکار برده نمیشود و در انسان و غیر هر دو استعمال شده است.
__________________________________________________
1) آیه 17 سوره فرقان. )
2) آیه 22 سوره صافات. )
3) آیه 125 سوره طه. )
صفحه 80 از 222
ص: 141
و از این ماده است:
محشور- بمعنی بیرون آمده و جمع شده چنانکه در این آیه مبارکه میفرماید:
حاشر- بمعنی گردآورنده چنانکه خداوند متعال میفرماید: «1» وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ
مهاد- کلمه مهد در قرآن مجید بر چهار معنی اطلاق گردیده است: «2» فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ
1) بمعنی گهواره مادري چنانکه میفرماید: )
2) بمعنی وطن قرار دادن چنانکه در این آیه شریفه میفرماید: ) «3» کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیا
یعنی ما براي ولید بن مغیره چه وطن و قرارگاه آرام بخشی قرار دادیم. «4» وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً
__________________________________________________
1) آیه 19 سوره ص )
2) آیه 35 سوره شعراء )
3) آیه 29 سوره مریم. )
4) آیه 14 سوره مدثر. )
ص: 142
3) بمعنی گستردن مانند قول خداوند که میفرماید: )
4) بمعنی ذخیره کردن ثواب و پاداش است چنانکه میفرماید: ) «1» أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً
و جمع مهد مهود است. «2» فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ
__________________________________________________
1) آیه 6 سوره نبأ. )
2) آیه 44 سوره روم. )
ص: 143
[سوره آلعمران ( 3): آیه 13 ] .... ص : 143
اشاره
قَدْ کانَ لَکُمْ آیَۀٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَۀٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْري کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْيَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْ رِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فِی
( ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ ( 13
ترجمه و شرح .... ص : 143
این آیه کریمه متضمن تهدید بر یهود و هشدار بکافران است که باموال و اولاد و کثرت نفرات خود مغرور نباشید و بعنوان یک
شاهد زنده جنگ بدر را یادآوري میکند که در آن جنگ با اینکه لشکر اسلام بیش از سیصد و سیزده نفر نبودند و سپاه کفر بنا بر
صفحه 81 از 222
خبر مروي از امیر المؤمنین علیه السّلام هزار نفر بوده و از لحاظ تجهیزات جنگی نیز آمادهتر بودند چگونه در مقابل سپاه اسلام
مغلوب گشته و بسیاري از سران لشکرشان کشته و یا باسارت سپاه اسلام درآمدند اگر چنانکه کثرت نفرات و زیادي اموال موجب
غلبه میشد میبایست نتیجه جنگ بدر بنفع کفار تمام میشد در صورتی که نتیجه معکوس بود پس باید یا فزونی اموال و سیاهی
لشکرشان مبالند و با دیده عبرت بآن دو گروهی که در رزمگاه بدر رو در رو قرار گرفتند بنگرند و بدانند که خداوند هر کس را
بخواهد میتواند او را یاري کرده و پیروزي به بخشد. ص: 144
و یا بقول بعضی از مفسرین ممکن است که این آیه مؤمنین را مورد خطاب قرار داده و آنان را باعتبار و تفکر در باره آنچه که
خداوند متعال در روز بدر بر آنها منّت نهاد و بنحو عجیبی با تصرف در چشمها آنان را بر سپاه کفر غالب ساخت وادار میکند.
و این اولین صف آرائی و برخورد دو گروه بود که اندیشه و فکر و عقیده جداشان ساخت و در مقابل هم قرار گرفتند و سر آغاز
شکست طاغیان گردید و شاخص جدائی آن دو گروه این بود که یکی در راه خدا میجنگید و دیگري غوطهور در کفر بود آن با
شناخت هدفهاي حیات پیش میرفت و این در پردههاي کفر و جاهلیّت مانده بود اکنون شکست خوردن کفار را در جنگ بدر بیان
کرده و میفرماید:
براي شما اي مسلمین یا اي یهود پیمانشکن و اي کفار قریش در داستان دو جمعیتی که در میدان جنگ بدر کبري گرد آمده و با
هم رو برو شدند علامت و نشانه بزرگ بر صدق گفتار رسول اکرم و قرآن کریم است زیرا یکی از آن دو جمعیت در راه خدا نبرد
میکردند و تعدادشان سیصد و سیزده نفر بود که هفتاد و هفت نفر از مهاجرین و دویست و شش نفر از انصار و از نظر ساز و برگ
جنگی فقط شش زره و هشت شمشیر و هفتاد شتر و دو اسب داشتند و جمعیت دیگر کافر و نگرویده بخدا و رسول بودند که تعداد
نفراتشان هزار نفر یا بقولی هزار و پانصد و پنجاه نفر بودند که از نظر تجهیزات و وسائل جنگی چندین برابر سپاه اسلام بودند در
حالیکه مشرکین بر أي العین تعداد مسلمین را دو برابر عده خود میدیدند در صورتی که قبل از شروع بجنگ خداوند متعال تعداد
مسلمین را در چشم آنان کمتر نمایانده بود تا مشرکین با آنها کارزار نموده و برنگردند ولی پس أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 145
از شروع بجنگ مسلمانان در چشم آنان بسیار نمایانده شده تا موجب وحشت و شکست آنان باشد و مشرکین را در چشم مسلمین
کمتر نشان داد تا براي جنگیدن با آنها جرأت نموده و بیباك باشند چنانکه در آیه دیگر میفرماید:
یا بعکس مسلمین عده مشرکین را دو برابر عده خود میدیدند اگر «1» وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ
چه سه برابر آنها بودند تا طبق وعدهایکه در آیه.
فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَۀٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ داده شده بود با اطمینان و آرامش بجنگ ادامه دهند و خدا از بندگانش هر که را بخواهد و
شایسته به بیند بدون اسباب و ابزار او را با کمک خود تأیید میکند چنانکه در جنگ بدر به مسلمین کمک کرده و آنها را بر سپاه
کفر فاتح و پیروز گردانید این واقعه یعنی اندك را بسیار و بسیار را اندك نشان دادن یا غلبه ارتش کوچک بر ارتش نسبتا بزرگی
براي روشندلان عبرت انگیز است.
و منظور از ابصار در اینجا چشمهاي حسی نیست بلکه مراد درك عقلی است چنانکه میگویند:
فلانی در کارها بصیر است یعنی بینائی عقلی دارد نه حسی و خلاصه خردمندان و صاحبان بینائی باید از آیات الهی عبرت گرفته و
( بزیادي اموال و اولاد مغرور نگردند و متوجه باشند که سرمایه اصلی براي پیروزیها ایمان است و بس ( 13
__________________________________________________
1) آیه 44 سوره انفال. )
ص: 146
صفحه 82 از 222
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 146
مر شما را آیتی باشد بعین چون تلاقی شد میان فرقتین
فرقهاي باشد ز اصحاب کبار در ره حق با عدو در کارزار
فرقه دیگر ز کفار قریش در مقابل با هزاران طبل و طیش
شد چو وقت گیر و دار و غیظ و خشم اهل دین آمد دو چندانشان بچشم
خویش را دیدند اول بیشتر بد یقینشان که بود ز ایشان ظفر
شد چو نوبت مؤمنان بودند بیش بیشتر دیدندشان یعنی ز خویش
مؤمنان بودند بیش از روي جان همچنانکه بود آمد در عیان
کافران را جان بد اندك تن فزون تن چه باشد پیش عقل ذو الفنون
اهل حق را از خدا تأیید بود و آن نمود از قوت توحید بود
هر که را خواهد خدا نیرو دهد نصرت آن باشد که بر خلق او دهد
فعلها یعنی بوفق مشیت است وین بر ارباب بصیرت عبرت است
یعنی آن کاید کم افزون در نظر وان فزون کم پس بود با کم ظفر
بر اولو الابصار این است آیتی گر که باشد باز چشم عبرتی
(13)
ص: 147
شأن نزول .... ص : 147
طبق نوشته تفاسیر مجمع البیان و کشف الاسرار و روض الجنان این آیه مبارکه در باره جنگ بدر که عده مسلمین در این سیصد و
سیزده نفر بودند و عدّه دشمن بنا بروایت ابن مسعود هزار نفر و بروایت قتاده و عروة بن زبیر بین هفتصد تا هزار نفر بودند نازل
گردیده است.
و جنگ بدر نخستین جنگی بود که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله شخصا در آن شرکت فرموده بودند.
ص: 148
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 148
عبرة- بمعنی پند آموختن است که در اثر عبور و برخوردي بحادثهاي حاصل میشود چنانکه پروردگار عالم در این آیه شریفه
میفرماید:
و از این ماده است: «1» لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ
عبارة- بمعنی بخشی از سخن و یا نوشته که از زبان گوینده عبور کرده و بگوش شنوندهاي میرسد و جمعش عبارات است.
صفحه 83 از 222
معبر- یعنی تعبیر کننده خواب و از آن جهت گفته میشود که خواب را از ظاهر بباطنش عبور میدهد چنانکه در این آیه مبارکه
فرموده است:
اعتبار- یعنی از موضوعی پند گرفتن چنانکه میفرماید: «2» یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُءْیايَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ
«3» فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ
__________________________________________________
1) آیه 111 سوره یوسف. )
2) آیه 43 سوره یوسف. )
3) آیه 2 سوره حشر. )
ص: 149
عابر- یعنی گذرنده و عبور کننده چنانکه در این آیه است:
که در اصل عابرین بوده و نون در اثر اضافه ساقط گردیده است و مصدرش عبور میباشد. «1» إِلَّا عابِرِي سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا
معبر- یعنی گذرگاه و محل عبور و جمعش معابر است و اما عبرة بفتح عین بمعنی اشک چشم است.
__________________________________________________
1) آیه 43 سوره نساء. [.....] )
ص: 150
[سوره آلعمران ( 3): آیه 14 ] .... ص : 150
اشاره
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّۀِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَۀِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ
( الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ( 14
ترجمه و شرح .... ص : 150
خداوند متعال در این آیه شریفه کفار و بیگانگان را مورد مذمت و سرزنش قرار داده که چرا محبت و علاقه قلبی بوسائل زندگی
اعماق قلب آنها را گرفته و چنان آنها را فریفته نموده که حتی غرض از آفرینش خود را فراموش کردهاند و همچنین اشاره میکند بر
اینکه زن و فرزند و ثروتها گر چه سرمایههائی براي زندگی مادي این جهانند ولی آنها نمیتوانند هدف اصلی انسان را تشکیل
دهند با وجود این چون هوسها و آرزوها در طبیعت و سرشت آدمی است اسلام نمیخواهد که آنها را خفه کرده و از بین ببرد بلکه
در صدد آن است که آنها را بسامان دارد و از تندي و شدت آنها بکاهد با اینحال بعضی از نادانان وسائل ظاهریهاي را که خداوند
متعال آنها را مقدمات وصول برضوان و خوشنودي خود قرار داده با دیده استقلال نگریسته و لذت آن را محبوب اصلی خویش
میدانند و گمان میکنند ص: 151
که این منفعت ناچیز آنان را از پروردگار عالم بینیاز خواهد کرد اینک میفرماید:
صفحه 84 از 222
براي مردم دوستی خواهشهاي نفسانی و محبت امور مادي زینت داده شده و آراسته گردیده است از قبیل دوستی زنان و پسران و
دارائیهاي بسیار و انباشته از طلا و نقره و اسبهاي ممتاز یا اسبهاي داغدار و نشانهدار و چهار پایان از قبیل شتر و گاو و گوسفند و
زمینهاي زراعتی و کشت و زرع اما همه اینها براي بهرهوري در زندگی زود میر و زود گذر دنیاست و بزندگی عالی و افقهاي دور
ربطی ندارد و نباید هدف اصلی و نهائی انسان قرار بگیرد.
اما کسیکه بهتر از همه اینها را بخواهد و در پی چیزي باشد که نفس او را بالا برده و از فرو رفتن در شهوات این جهان او را باز دارد
باید بداند که تنها بازگشت نیکو و سر انجام عالی نزد خدا است.
پس خردمند کسی است که باندازه احتیاج و ضرورت از دنیا بهره برگیرد و خود را بمشقت و زحمت دچار نسازد.
(14)
ص: 152
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 152
یافت زینت مردمان را آن و این حب شهوت از نساء و از بنین
بودشان با آرزو پیوندها از تعلق با زن و فرزندها
وز قناطیر مقنطر که ز طمع مالها بر یکدیگر گردید جمع
وز طلا و نقره و انعام و خیل کشتزاران که بر آن دل راست میل
شد متاع آن بر حیاة دنیوي لیک مانع بر حیاة معنوي
هر یکی ز آنها بود جان را حجاب نزد حق نیکو بود حسن مآب
بازگشت نیک بر وي منحصر شد به ترك غیر او در جهر و سر
ترك یعنی ترك آمال و هوا نی زدن بر نعمت حق پشت پا
گفت ترك مهر غیر دوست کن نی که ترك مغز بهر پوست کن
پوست بر در مقام خود بکار لیک بهر مغز آن را واگذار
زندگی را سیم و زر باشد معین گر نگردد خرج با وي عقل و دین
(14)
ص: 153
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 153
شهوات- جمع شهوت و آن بمعنی دوست داشتن و میل و رغبت و آرزو است چنانکه خداوند متعال در این آیه میفرماید:
و از این ماده است: «1» وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ
اشتهاء- یعنی میل نفسانی و آنچه هوس میطلبد چنانکه پروردگار عالم در این آیه مبارکه میفرماید:
«2» وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ
__________________________________________________
صفحه 85 از 222
1) آیه 102 سوره انبیاء )
2) آیه 71 سوره زخرف )
ص: 154
[سوره آلعمران ( 3): آیه 15 ] .... ص : 154
اشاره
قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ
( بَصِیرٌ بِالْعِبادِ ( 15
ترجمه و شرح ..... ص : 154
ظاهرا مفاد این آیه جمله و اللّه عنده حسن الماب را بیان کرده و بوسیله رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بپرهیزکاران مژده میدهد
که چنانچه خود را از برخورداري لذائذ طبع محدود ساخته و هدف خود را خویشتن داري قرار دهند در جهان دیگر از آثار آن که
سرمایهها فنا ناپذیر و متاعهاي همیشگی است بهرهمند خواهند شد و میان این بهرهها و کالاها که در این آیه مبارکه ذکر میشود با
متاع دنیوي یک فرق اساسی وجود دارد و آن این است که بچنین کالاها تنها کسانی میرسند که پرهیزکارند و از هواي نفس
جلوگیري کرده و همچون چهار پایان در شهوتها غوطهور نگشتهاند و این خود عوض کامل بلکه فزونتر از متاع زندگی دنیا است
که از آن دامن فرو چیده بودند لذا میفرماید:
اي رسول گرامی بامت خود بگو آیا شما را آگاه کنم از چیزي که از این سرمایههاي مادي که گفته شد و براي مردم زینت داده
شده بود بهتر باشد براي ص: 155
آنان که پارسایند و از معاصی و گناهان دوري گزیدهاند نزد خدایشان باغها و بوستانهائی است که جویبارهاي سرشار از ترنّم از
پاي درختان آن بطور دائم و ابدي روان است و مثل کشت دنیا فانی و از میان رفتنی نیست و بطور جاویدان در آن خواهند بود و
همسران پاکیزهاي است که بحالت طبع آلوده نمیشوند و بر خلاف زیبا رویان دنیا هیچ ناپاکی در جسم و جان آنان وجود ندارد و
این پاکیزگی خود چیزي است که بر شهوات دنیا فزونی و برتري دارد.
از همه مهمتر در اینجا چیزي است که از هر لذت و هر شهوت بزرگتر و والاتر است و آن خرسندي خدا است که برابر زندگی دنیا
و آخرت و بلکه بیشتر و بالاتر از آنها است لذا پرهیزکاران در آن جهان هم از لذائذ جسمی و هم از مواهب روحی و معنوي
بهرهمند خواهند بود بر خلاف عقیده بعضی از مفسرین و عرفا که میگویند:
لذائذ مادي منحصر به این جهان است و نعمتهاي جسمانی بهشت و جهان آخرت را کنایه از یک سلسله مقامات معنوي میدانند در
صورتی که این نظریه با قبول معاد جسمانی که بسیاري از آیات مربوط بآخرت و جهان دیگر بطور صریح بآن دلالت دارد قابل
قبول نیست منتهی چیزیکه در اینجا میتوان گفت سطح موهبتها جسمانی و روحانی است که قابل مقایسه با نعم جسمانی و روحانی
این جهان نمیباشد و چون تقوي امري است که جز خدا کسی بآن آگاه نیست لذا در آخر آیه میفرماید:
خدا به اعمال و رفتار بندگان خویش بینا است و بمقتضاي لیاقت و نیاتشان نیکوکاران را پاداش نیکو داده و بدکاران را کیفر خواهد
صفحه 86 از 222
کرد. ص: 156
و یا بقول بعضی از مفسرین خدا بسرشت بندگان خود بینا است و میداند چه میلها و آرزوها در آن سرشته است و میداند که این
فطرت چه راهنمائیها و توجیهاتی لازم دارد و چگونه باید با آن در این زندگی رفتار نماید و یا در جهان دیگر خواستههاي جسمی
و روحی او را بنحو احسن تأمین کند.
(15)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 156
گو کنم آیا شما را من خبر از نکوئیهاي نیکان در سیر
آنکسانی کز خدا دارند خوف روحشان بر حسن دین باشد بطوف
هستشان از رب بهشت و شهرها جاري اندر زیر هر یک نهرها
و آنکسان باشند جاوید اندر او جفتهاي پاك و حالات نکو
هست رضوانشان ز حق یعنی رضا است آنکه بینا بر عباد اندر خفا است
(15)
ص: 157
شأن نزول .... ص : 157
1) این آیه در باره چهارصد نفر مهاجر و انصار اهل صفه که در راه خدا جهاد میکردند و طرفی از دنیا نه بستند و بحداقل زندگی )
راضی بودند نازل گردیده.
2) و برخی از نویسندگان از ابن عباس نقل کردهاند که وي گفته این آیه در باره علی بن ابی طالب علیه السّلام و حمزه سید )
الشهداء و عبیدة بن الحارث نازل شده است.
صاحب تفسیر برهان نیز مینویسد.
مخالفین چنین شأن نزولی را در باره این آیه نقل نمودهاند.
ص: 158
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 158
خیر- یعنی مرغوب و دلپسند.
بنظر راغب خیر آن است که همه بدان رغبت کنند مانند عقل چنانکه صاحب قاموس هم گفته است:
الخیر ما یرغب فیه الکلّ کالعقل و العدل.
و مقابل آن شر است ولی در آیات قرآنی به ده معنی بکار برده شده است:
1) بمعنی ثروت و مال چنانکه در آیه 180 سوره بقره میفرماید: )
صفحه 87 از 222
کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَیْراً یعنی ان ترك مالا.
2) بمعنی نیکی چنانکه در آیه 61 سوره مؤمنون فرموده است: )
أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ.
خیر بدینمعنی در آیات قرآن بسیار بکار برده شده است.
3) بمعنی مسلمانی چنانکه در آیه 105 سوره بقره میفرماید: )
ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لَا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ یعنی من الاسلام. أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 159
4) بمعنی عافیت و تندرستی چنانکه در آیه 17 سوره انعام آمده است: )
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ یعنی فان یمسسک بعافیۀ.
5) بمعنی اسبان چنانکه خداوند در آیه 32 سوره ص چنین میفرماید: )
فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ.
یعنی حضرت سلیمان گفتند:
افسوس علاقه و حب اسبان نیکو لحظهاي مرا از یاد خدا غافل نمود.
6) بمعنی پیروزي و اخذ غنیمت چنانکه در آیه 25 سوره احزاب میفرماید: )
وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً.
یعنی خداوند متعال کافران را در جنگ احزاب بدون هیچ پیروزي و اخذ غنیمت برگرداند.
7) بمعنی طعام چنانکه در آیه 24 سوره قصص فرموده است. )
إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ یعنی من طعام.
8) بمعنی ایمان چنانکه در آیه 23 سوره انفال میفرماید: )
وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ.
یعنی اگر خداوند عالم در آنها اثري از ایمان میدید آنان را به سخن حق شنوا میگرداند.
9) بمعنی برتر و والاتر چنانکه در آیه 11 سوره جمعه میفرماید: ص: 160 )
قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ.
یعنی افضل من یرزق و کلمه خیر باین معنی در قرآن زیاد است.
10 ) بمعنی اجر و مزد چنانکه در آیه 36 سوره حج فرموده است: )
لَکُمْ فِیها خَیْرٌ یعنی در نحر شتران فربه براي شما اجر و مزدي است:
و جمع خیر اخیار است چنانکه در آیه 47 سوره ص میفرماید:
وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ یعنی آنها پیش ما از نیکان و برگزیدگانند.
از این ماده است:
خیرة- بمعنی اختیار چنانکه در آیه 68 سوره قصص میفرماید:
ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ یعنی براي مردم حق اختیار در مقابل خدا نیست تخیر- یعنی از چند چیز یکی را برگزیدن چنانکه در آیه 20
سوره واقعه میفرماید:
وَ فاکِهَۀٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ یعنی از میوهها هر کدام که انتخاب کنند خیرة- بمعنی کثیر الخیر و جمعش خیرات است چنانکه در آیه
صفحه 88 از 222
مبارکه 114 سوره آل عمران میفرماید:
وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ.
استخارة- بمعنی طلب خیر کردن ولی از ماده خیر به این صورت در قرآن بکار برده نشده است. و کلمه خیر گاهی هم اسم تفصیل
بکار رفته است چنانکه در آیه 106 سوره بقره میفرماید:
ما نَنْسَخْ مِنْ آیَۀٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها.
و خیر باین معنی با من تفضیل بکار برده میشود.
ص: 161
[سوره آلعمران ( 3): آیات 16 تا 17 ] .... ص : 161
ترجمه و شرح .... ص : 161
نظر بر اینکه خداوند متعال در آیه پیش رسیدن بنعمتهاي بزرگ الهی را داشتن تقوي در این جهان معرفی کرد لذا در این آیه و آیه
بعد روش مردم ب تقوي و پاره از صفات ممتاز آنها را بیان کرده و میفرماید:
بندگان پرهیزکار که شایسته نعمتهاي جهان آخرت و رضوان الهی میباشد عبارت از کسانی هستند که با تمام دل و جان متوجه
پروردگار خویش گشته و میگویند:
پروردگارا ما بتو و پیامبر تو ایمان آوردیم و کتابهائیکه فرو فرستادهاي تصدیق میکنیم.
البته اظهار ایمان متقین نه از روي منّت گذاردن بر خداوند است زیرا سنت واقعی از خدا است که بندگان خویش را بنعمت ایمان و
تقوي هدایت و راهنمائی فرمودهاند چنانکه خودش در این آیه مبارکه میفرماید: ص: 162
بلکه اظهار ایمانشان بخاطر درخواست و عده آمرزش و مغفرتی است که خداوند به «1» بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ
بندگان با ایمانش وعده داده است چنانکه در آیه سی و یکم سوره احقاف میفرماید:
وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ.
لذا درخواست آمرزش نموده و میگویند:
پس ما را بیامرز و از گناهان ما در گذر و از عذاب آتش در امانمان دار.
از این آیه استفاده میشود که بندگان خدا با وجود ایمان و تقوي باید همیشه خائف و لرزان بوده و از خدا بخواهند که آنها را از
.( عذاب جهنم محفوظ بدارد ( 16
پرهیزکاران با صبر و شکیبائی بر شدائد و گرفتاریها پیروز گشته و خود را بخدا سپرده و بآنچه که او میخواهد تسلیم میشوند.
مردمان با تقوي در گفتار و پندار و کردار راستگو و درستکارند زیرا دروغ نشانه ناتوانی از بروز حقیقت است بخاطر اینکه زیانی
باو نرسد و یا سودي بچنک آید و هیچیک از این دو کار شایسته شخص مؤمن و پرهیزکار متکی بحق نیست و بلکه شخص
پرهیزکار آنچه را که در باطن بآن معتقد است در ظاهر نیز بآن عمل میکند.
اشخاص متقی و پرهیزگار در اطاعت از خدا و عبودیت و بندگی خاضع و فروتن هستند و میدانند بجز خداي واحد و احد معبودي
سزاوار ستایش در جهان وجود ندارد و محبت حق تعالی در جان و قلبش ریشه دوانیده از این رو
__________________________________________________
صفحه 89 از 222
1) آیه 17 سوره حجرات )
ص: 163
در همه حال خاضع و فرمانبردار است.
متقین منفقند و میتوانند از مال بگذرند طلاها و دلارها آنان را تسخیر نمیکند و بلکه تمام مواهب الهی را که در اختیار دارند براي
خوشنودي خدا مصرف نموده و هرگز از این ناحیه آسیب پذیر نمیشوند.
ما را همه هر چه هست ایثار تو راست گوش از قبل سماع گفتار تو راست
دیده نظر جمال بسیار تو راست جان و دل و دین نثار دیدار تو راست
لذا پرهیزکاران انسانهاي نمونهاند.
نمونه در شرف و فضیلت نمونه در خویشتن داري و واقع گوئی نمونه در سخا و گذشت از ظواهر فریبنده.
لیکن با همه این فضائل و نمودها باز هم خود را در پیشگاه خدا و وجدان مقصر دانسته و در دل شب و دور از چشم اغیار چشم
بلطف خدا دوخته و هنگام سحر و آخر شب و در سپیده دمان همگام با شکفتن روز طلب آمرزش نموده و محو پرتو نور و جلال
پروردگار خویش میگردند.
دلا برخیز و طاعت کن که طاعت به ز هر کار است سعادت آنکسی دارد که وقت صبح بیدار است
خروسان در سحر گویند قم یا ایها الغافل تو از مستی نمیدانی کسی داند که هشیار است
خلاصه این مردان بردبار و این پرهیزکاران راستگو و فرمانبردار و متقیان با طلب آمرزش در سپیدهدم برضوان خداوندي میرسند و
اینها هستند که شایسته چنین رضوانی میباشد.
هر گنج سعادت که خدا داد بحافظ از یمن دعاي شب و ورد سحري بود
(17)
ص: 164
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 164
ربنا گویند آنقوم از ادب کاهل ایمانیم و آمرزش طلب
ده بآمرزش ره اي غفارمان هم نگهدار از عذاب نارمان
صابرین و صادقینند آن گروه که نیایند از اطاعت بر ستوه
صابر اندر امر و نهی کردگار راستگو در فعل و ترك از اختیار
قائمند و دائم اندر بندگی میدهند اموال خود در زندگی
مالها بهر رضاي حق دهند تا که دین را قوت و رونق دهند
اندر اسحارند آمرزش طلب هر دم افزایند بر عشق و ادب
از ذنوب هستی خود لا شوند باقی اندر هستی مولا شوند
( 16 و 17 )
ص: 165
صفحه 90 از 222
شأن نزول .... ص : 165
برخی از مفسرین از تفسیر اهل بیت علیهم السّلام نقل کردهاند که این آیه مبارکه در شأن علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل
گردیده است.
امّا الصّابرین فنظیره قول تعالی:
وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ و امّا الصّادقین فنظیره قوله تعالی وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَ دَّقَ بِهِ و امّا القانتین فنظیره
قوله تعالی:
أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً و امّا المنفقین فنظیره قوله تعالی:
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِ  را وَ عَلانِیَۀً و امّا المستغفرین فنظیره قوله تعالی:
کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ
ص: 166
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 166
مغفرت- غفران و مغفرت هر دو مصدر و بمعنی آمرزیدن است چنانکه پروردگار متعال در آیه 285 سوره بقره میفرماید:
قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ.
و از این ماده است:
غفار و غفور- که هر دو صیغه مبالغه و از اسماء حسناي الهی و بمعنی بسیار آمرزنده میباشد.
اقرب الموارد مینویسد:
که کلمه غفار بعلت زیادت حروف در افاده مبالغه از غفور ابلغ است.
ولی بنظر بعضی از علماء غفور از نظر کیفیت داراي مبالغه است و غفار از حیث کمیت یعنی غفور بآمرزنده گناهان بزرگ اطلاق
میشود ولی غفار بآمرزنده گناهان بسیار چنانکه در این آیه میفرماید:
و بنا بنوشته صاحب قاموس قرآن کلمه غفور 91 بار و کلمه غفار چهار بار در قرآن مجید ذکر «1» وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ
شده است.
__________________________________________________
1) آیه 42 سوره غاثر )
ص: 167
غافر- بمعنی آمرزنده چنانکه خداوند عالم در آیه 3 سوره مؤمن میفرماید:
غافِرِ الذَّنْبِ استغفار کلمه استغفار- در قرآن مجید بچند معنی اطلاق شده از آن جمله است:
1) بمعنی طلب آمرزش چنانکه در آیه شریفه 90 سوره هود چنین فرموده است: )
وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ( 2) بمعنی نماز چنانکه در این آیه مبارکه میفرماید:
قانت- بمعنی ملزوم و پیوسته در طاعت و خاشع در «1» وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ
مقابل معبود چنانکه خداوند متعال در آیه 12 سوره نحل فرموده است:
صفحه 91 از 222
إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّۀً قانِتاً لِلَّهِ و کلمه قنوت در آیات قرآنی بچهار وجه استعمال شده است.
1 ) ی ن ع م ب ن د ا ت س ی ا ز ا م ن ب ه ک ن ا ن چ ر د ن ی ا ه ی آ د ی ا م ر ف ی م : )__________________________________________________
1) آیه 33 سوره انفال )
ص: 168
«1» . أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً
2) بمعنی اقرار به بندگی در مقابل حق تعالی چنانکه میفرماید: ) « امّن هو قائم آناء اللّیل فی الصّلوة » یعنی
یعنی مقرّون للّه بالعبودیّۀ. «2» وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ
3) بمعنی فرمانبرداري کردن چنانکه در این آیه شریفه میفرماید: )
الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ یعنی و المطیعین و المطیعات و از این معنی در قرآن مجید بسیار آمده است.
4) بمعنی خاموش بودن و ساکت گشتن در نماز از سخن چنانکه میفرماید: )
«3» حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ
__________________________________________________
1) آیه 9 سوره زمر. )
2) آیه 116 سوره بقره. )
3) آیه 238 سوره بقره. )
ص: 169
یعنی ساکتین عن الکلام زید بن ارقم میگوید ما قبل از نزول این آیه در نماز سخن میگفتیم و پس از نزول این آیه در نماز امساك
کردیم.
مجمع البیان مینویسد اصل این کلمه بمعنی دوام است و سپس بمعنی طاعت- نماز- طول قیام- دعا و سکوت استعمال شده است.
صاحب قاموس و نهایۀ نیز این معنی را ذکر کردهاند لیکن نویسنده قاموس قرآن این معانی را بیان مصداق و نوعی از طاعت میداند.
ص: 170
[سوره آلعمران ( 3): آیه 18 ] .... ص : 170
اشاره
( شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَۀُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ( 18
ترجمه و شرح .... ص : 170
نظر بر اینکه آیات گذشته یعنی از ابتداء آیه إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا تا الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ در بیان این بود که خداي سزاوار ستایش غیر
از خداي متعال وجود ندارد و هیچ چیز انسان را از او بینیاز نمیکند و آنچه را که انسان گمان میکند که او را از خدا بینیاز میکند
صفحه 92 از 222
تنها و تنها زینتهاي چند روزه است که پروردگار عالم آنها را براي بهره بردن در راه آخرت و نیل به کمالات بالاتري آفریده است
اکنون در این آیه اقامه شهادت نموده و بیان میکند که این مطلب درست است و جاي هیچگونه شک و تردیدي وجود ندارد و
گواهی میدهد که خداي جز او نیست و چون غیر از او خدائی نیست لذا مال و اولاد و زینتهاي دیگر دنیوي و هیچیک از اسباب و
وسائل موجب بینیازي از او نخواهند بود و شهادت او هم با کلام شریفش که عبارت از شهد اللّه انّه لا اله الّا هو صورت گرفته و
ظهور آیه نیز شهادت قولی است.
لیکن بعضی از مفسرین این شهادت را شهادت عملی و فعلی دانسته و گفتهاند خداوند متعال با ایجاد جهان و موجودات آن که نظام
واحدي در آن حکومت ص: 171
میکند عملا نشان داده است که آفریدگار جهان و معبود سزاوار ستایش یکی بیش نیست و شهادت خدا بر یگانگی خودش عبارت
از ایجاد این نظام واحد میباشد اینک به بیان این امر پرداخته و میفرماید:
خداوند بحجت قاطعه و دلائل منصوبه و بوسیله آیات کثیرة و نشانههائی که بر در و دیوار جهان هستی فرو کوفته گواهی میدهد که
جز او خداي سزاوار پرستش نیست و فرشتگان و صاحبان دانش از پیغمبران و جانشینانشان و مؤمنین نیز هر کدام بگونهاي شهادت
میدهند که غیر از او معبود سزاوار ستایش وجود ندارد در حالیکه خداوند همواره در عالم هستی بعدل و داد رفتار مینماید و خواسته
هر نیازمند و ذي حقی را در دسترس آن قرار میدهد و هرگز عطاء و یا منع او جز از روي میزان و عدل و استحقاق نمیباشد و
عدالت همواره همراه با نظام واحد است و نظام واحد نشانه مبدء واحد.
علی هذا عدالت بمعنی حقیقی در عالم هستی دلیلی بر یگانگی آفریدگار خواهد بود لذا باید همه ساحت پروردگار را تنزیه نموده
و بگویند:
معبودي جز او سزاوار ستایش نیست و اوست که در باره قیام بعدل محتاج بشریک نمیباشد و نظم یکنواخت جهان هستی شاهد
گویائی بر یگانگی مدبر آن است و چون قیام به عدالت نیازمند بقدرت و حکمت است بنابراین آیه مبارکه با دو اسم عزیز و حکیم
ختم گردیده و اشاره دارد بر اینکه خدائی که بهمه چیز توانا و بر هر چیز آگاه است میتواند عدالت را در عالم هستی برقرار سازد
زیرا دادگري نیازمند نیروئی است که آن را روان سازد و محتاج حکمتی است که قانون آن را بگزارد و آئین روا ساختن آن را
( وضع کند ( 18
ص: 172
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 172
ذات حق باشد بذات خود گواه که جز او نبود بیکتائی اله
گشت طالع شمس وجه وحدتش در مقام جمع وحدانیتش
پس شهادت او بذات خویش داد وین گواهی بیشتر از پیش داد
هستی اشیاء زبان صانع است که شهادت گوي خود بیمانع است
برگ و باران ریک صحرا موجیم میسرایند این شهادت دمبدم
هر گیاهی کز زمین روید بر او نقش باشد لا اله غیره
و آن ملایک و ان اولو العلم اکهند شاهد اعنی بر شئونات شهند
شد بوجه عدل از علم و اثر در تفاصیل مظاهر جلوهگر
صفحه 93 از 222
نور خواهد شمس در اشراق خود قدر استعداد و استحقاق خود
ذره هم خواهد بقدر خویش نور نی بقدر شمس کز عدل است دور
پس بود حق در تفاصیل وجود قائم بالقسط بر نظم و نمود
نیست معبودي جز او کز عدل و داد فیض رحمانی بخلق از پیش داد
غالب و قاهر بود بر کل شیء جمله مقهور اندر استیلاي وي
حکمتش ترتیب اشیاء را تمام داد و کرد اعطاء بهر شیء در مقام
اندر این آیت شئون اهل علم ظاهر آمد داري ار باور بسلم
علم دین از لوح خواند نزسطور زین ره آمد در حدیث العلم نور
این چنین کس عالم ربانی است جانش از تأیید حق نورانی امت
(18)
ص: 173
شأن نزول .... ص : 173
تفاسیر روض الجنان و کشف الاسراو و نمونه بیّنات از کلبی نقل کردهاند که دو نفر از دانشمندان یهود که از اهل شام بودند بمدینه
آمدند و بمسجد رسول اللّه رفتند و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را زیارت کردند و او را با آن صفت و نعتی یافتند که در تورات
خوانده بودند و بایشان گفتند آیا تو محمّدي؟ فرمود بلی سپس سؤال کردند آیا احمدي؟ فرمود آري، پس از آن گفتند ترا از
شهادتی میپرسیم، اگر بما جواب دادي بتو ایمان میآوریم. فرمود بپرسید گفتند: بما از بزرگترین شهادتی که در کتاب خداست خبر
بده سپس خداوند این آیه را نازل کرد و آن دو باسلام گرویدند و رسالت پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را تصدیق نمودند.
ص: 174
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 174
قسط- بکسر قاف بمعنی عدالت و ظلم هر دو بکار برده میشود چنانکه میگویند:
قسط الوالی قسطا- و قسط قسطا و قسوطا که در اولی بمعنی عدالت و در دومی بمعنی ظلم میباشد.
ولی قاموس و اقرب الموارد مینویسد.
قسط- بکسر اول بمعنی عدل و بفتح آن بمعنی ظلم و انحراف است و جمعش اقساط است و قسط از مصادري است که وصف واقع
میشود و مفرد و جمع در آن یکسان است چنانکه در آیه 47 سوره انبیاء آمده است:
وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَۀِ.
و از این ماده است.
قاسط- اقرب الموارد مینویسد این کلمه از اضداد است و بمعنی عادل و ظالم بکار برده میشود.
ولی بعقیده مرحوم طبرسی قاسط بمعنی ظالم و منحرف از حق است چنانکه در آیه 15 سوره جن میفرماید:
أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً
صفحه 94 از 222
مقسط- یعنی عادل چنانکه در آیه 9 سوره حجرات میفرماید: ص: 175
وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ.
قسطاس- بمعنی ترازو و میزان عادلانه و درست که بنا بگفته بعضی از لغویّین عربی از قسط اشتقاق یافته و بنا بقولی لفظ رومی است
که معرّب شده است.
چنانکه خداوند متعال در این آیه میفرماید:
و قسطاس بکسر قاف و ضمّ آن هر دو خوانده شده و در تمام قرآن دو بار آمده است. «1» وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ
__________________________________________________
1) آیه 35 سوره اسراء. )
ص: 176
توضیحات .... ص : 176
اشاره
1) در آیه مبارکه کَ دَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ خداوند حال مردمان کافر را که بمال و اولاد خویش میبالیدند و گمان میکردند که اموال و )
اولاد آنان را از خدا بینیاز خواهد کرد به روش فرعونیان و آنانکه پیش از آل فرعون بودند و با استغناء از اموال و نفرات آیات خدا
را تکذیب نمودند تشبیه کرده و بیان میفرماید: که چگونه خداوند آنها را در اوج تکذیب و طغیان گرفتارشان نموده و از مرکب
طغیان فرود آورد و آنان را بصاعقه و صیحه و غرق و خسف و نزول حجاره از آسمان و غیر اینها هلاکشان فرمود و این انتقام و
سزاي بسیار شدید فرعونیان و یا پیشینیان فقط بخاطر تکذیب آیات الهی و محصول روش و رفتار بد آنان بود که بعذاب و انتقام
الهی گرفتار گشتند چنانکه در آیه 39 سوره عنکبوت میفرماید:
فَکُلا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ و همچنین در آیه 12 سوره رعد چنین میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ.
لذا منکرین آیات الهی و یهودیان و رهبران آنها باید بدانند همانطوریکه فرعونیان و اطرافیانشان یا پیشینیان دیگر در اثر تکذیب
حقایق بمنجلاب بدبختی افتادند همانطور هم یهودیان و رهبرانشان بسرنوشت آنان مبتلا خواهند شد و داستانهاي پیشینیان نمونه
بارزي است که پایان زندگی ستمگران بفضائل ص: 177
را بازگو میکند.
و مرحوم طبرسی در ذیل آیه شریفه کَ دَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ در معناي دأب و تفسیر آن اقوالی نقل کردهاند که بنحو اختصار بیان
میگردد:
1) بنظر ابن عباس معنی آیه چنین است که: )
عادت این کفّار در تکذیب قرآن و پیامبرشان مانند عادت آل فرعون است در تکذیب پیامبران و آنچه که به آنان نازل شده بود و
در این تفسیر مرحوم ابن عباس کلمه دأب را بمعنی عادت گرفته است.
2) بعقیده زجاج و اصمّ معنی آیه چنین است که: )
کوشش و سعی این عدّه در بدست آوردن پیروزي و غلبه بر تو و از بین بردن نتیجه کار تو مانند سعی و کوشش فرعونیان است در
صفحه 95 از 222
غلبه بر موسی علیه السّلام و اینها کلمه دأب را بمعناي سعی و کوشش گرفتهاند.
3) کسائی و ابی عبیده معتقدند که: )
کلمه دأب بمعناي سنت و روش میباشد یعنی روش اینها مانند روش و سنت آل فرعون است اما اخفش دأب را بمعنی شأن گرفته و
میگوید معنی آیه این است که کار اینها مانند امر و شأن آل فرعون است لکن قطرب گفته که دأب بمعنی حال است و معنی آیه
چنین است که حال یهود و رهبرانشان مانند حال آل فرعون است.
4) نظر اکثر مفسّرین این است که کلمه دأب در اصل بمعنی ادامه سیر و حرکت است و بمعنی هر عادت مستمرّ نیز آمده است و )
در آیه مورد بحث نیز حال کافران معاصر بعادت مستمرّه آل فرعون و اقوام پیش از آنها تشبیه شده و بآنان هشدار میدهد که مراقب
اعمال خویش باشند و تا دیر نشده از راه نادرستی ص: 178
که گرفتهاند باز گردند.
2) در آیه مبارکه قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ خداوند متعال با یک پیش گوئی صریحی به پیامبر خود مژده میدهد که کفار با این )
کثرت جمعیت و قدرت و قوتی که دارند در مقابل مسلمین با این قلت جمعیت و ضعف ادوات نظامی مغلوب و منکوب خواهند
شد و علاوه بر شکست این جهان سر انجام شومی نیز در جهان دیگر منتظر آنان میباشد چنانکه در آیه دیگر فرموده:
خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ.
لذا طولی نکشید که یهودیان بنی قریظه و بنی نضیر مغلوب گشته و در جنگ خیبر مهمترین مرکز قدرت آنها متلاشی گشت
همچنانکه مشرکین نیز در فتح مکه براي همیشه سرکوب شدند.
این آیه یکی از دلائل درستی نبوت پیامبر اسلام میباشد زیرا خداوند متعال جز رسولانی را که مورد رضایت او هستند کسی را
باسرار و پنهانیها آگاه نمیسازد.
آري این سوداگران دنیاپرست که بقدرتهاي پوشالی خود متکی بودند در این دنیا مغلوب گشته و در سراي دیگر نیز بدون هیچ
درنگی بسوي جهنم سرازیر خواهند شد.
3) مفسرین در معنی جمله یرونهم مثلیهم رأي العین اختلاف نظر دارند. )
1) عبد اللّه بن مسعود و جمعی از علماء معتقدند که مسلمین مشرکین را با اینکه سه برابر آنان بودند دو برابر جمعیت خویش )
میدیدند تا وعده خداوند متعال نسبت به مسلمین که فرموده بود: ص: 179
اگر صد نفر از شما استقامت داشته باشند بر دویست نفر کفار غالب میشوند مصداق پیدا کرده و با نیروي بیشتر و امید پیروزي
بجنگ خود علیه دشمن ادامه دهند.
2) بعضی از مفسرین میگویند که ضمیر در یرونهم و مثلیهم هر دو راجع بجمله فئۀ تقاتل فی سبیل اللّه بوده و معنی آیه چنین است: )
کافران مؤمنین را در صحنه نبرد دو برابر خویش میدیدند تا موجب ترس و وحشت آنان شده و باعث شکست آنها گردد ولی قبل
از شروع بجنگ خداوند متعال تعداد مسلمین را در نظر مشرکین کم جلوه داده بود تا براي جنگ با مسلمانان جرئت بیشتري داشته
باشند چنانکه جمعیت مشرکین را در نظر مسلمین کم جلوه دادند تا بر نبرد با مشرکین جرئت بیشتري پیدا کنند و براي تأئید گفتار
خودشان آیه 44 سوره انفال را نیز شاهد میآورند که خداوند متعال در آن آیه نیز فرموده است:
وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ.
یعنی زمانی که با آنها ملاقات کردند آنها را در نظر شما کم جلوه دادیم و شما را در نظر آنها و این معنی در صورتی صحیح است
که یرونهم با یاء خوانده شود و اما بنا بقرائت کسانیکه آن را با صیغه خطاب یعنی ترونهم خواندهاند فقط قول اول صحیح خواهد
بود یعنی شما مسلمانان آنان را دو برابر میدیدید ولی اگر مورد خطاب یهود بنی قینقاع باشد و همچنین اگر مقصود از جمله قل
صفحه 96 از 222
للّذین کفروا نیز آنان باشند معنی آیه چنین خواهد بود:
اي جمعیت یهود شما که دیدید با اینکه جمعیت مشرکین دو برابر مسلمانان بودند چگونه خداوند متعال مسلمین را بر آنها پیروز
گردانید لذا شما بزیادي عده خود مغرور نباشید. ص: 180
بلخی و عدهاي دیگر نیز از مفسران این قول را ترجیح داده و گفتهاند:
اگر مورد خطاب در آیه مورد بحث مسلمین بوده باشد معناي مساعدي ندارد زیرا فتح مسلمین براي دیگران آیت است نه براي خود
آنها که در معرکه درگیر بودند یعنی دیگران بیاندیشند که تائید پروردگار چگونه پیروزي را نصیب مؤمنین کرد.
3) تفسیر المیزان در مورد رفع تنافی ظاهري بین مفاد آیه مورد بحث و آیه 44 سوره انفال چنین میگوید: )
تنافی در صورتی است که موقف و مقام هر دو آیه یکی باشد یعنی در همان وقت که آیه مورد بحث میگوید کافران مؤمنین را دو
برابر دیدند در همان وقت نیز آیه سوره انفال موضوع کم دیدن آنها را بیان فرماید در صورتی که دلیلی بر اتحاد زمان آندو رؤیت
در دست نیست اما اگر موقف و مقام آن دو متفاوت باشد بدینمعنی خداوند متعال پیش از شروع جنگ هر دو دسته را در چشم
یکدیگر کم نشان داد تا طرفین جرئت بر نبرد داشته باشند و این مفاد آیه 44 سوره انفال است و پس از شروع جنگ نیز مؤمنین را
در چشم کافران دو برابر نشان داد تا موجب ترس و وحشت دشمنان اسلام گشته و در نتیجه مغلوب و منکوب گردند که آن هم
مفاد آیه مورد بحث میباشد لذا تنافی ظاهري که بین این دو آیه بنظر میرسد برطرف خواهد شد.
و همچنین تنافی ظاهري که بین آیه:
«1» لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ
__________________________________________________
1) آیه 39 سوره الرحمن. )
ص: 181
و آیه وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ با در نظر گرفتن موقف و مقام متفاوت آن دو برطرف میشود و تنافی ظاهري که بنظر میآید از بین
میرود.
باري این آیه شامل بزرگترین درس آموزنده و نشانه توجه و بیدار شدن است بیداري براي درك این حقیقت آنجا که پروردگار
تأیید کند و خواست ذات اقدس او پیروزي جمعیتی بر گروه دیگري باشد سلاحها و نفرات مؤثر نبوده و حتما قواي ایمان بر نیروي
اهریمنی غالب میگردد.
3) علماء تفسیر در ذیل آیه زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ نوشتهاند: چه کسی علاقه بزن و فرزند و اموال را در نظر مردم زینت داده )
است؟
1) بعضی از مفسرین گفتهاند که زینت دهنده این امور خود خدا است و اوست که عشق باین امور را در نهاد آدمی ایجاد نموده و )
او را بدینوسیله آزمایش میکند و براي صحت اعتقادشان بآیه 7 سوره کهف که میفرماید:
إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زِینَۀً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا متمسک شدهاند و میگویند تزیین این امور در نظر انسان از حکمت تامه
سرمدیّه الهیّه تراوش نموده و موجب بقاي حیات او میباشد ولی عدهاي از مفسرین این قول را رد کرده و گفتهاند:
چون مقام، مقام مذمت کفار است و خداوند متعال در این آیه مبارکه میخواهد آنها را بخاطر دلبستگی باموال و اولاد و حب
شهوات سرزنش و توبیخ نماید لذا مناسب نیست که بگوئیم زینت دهنده این امور خود خداوند است زیرا چیزیکه آدمی را از یاد
خدا باز دارد و دل او را بغیر خدا متوجه سازد بخدا نسبت داده نمیشود و بعلاوه اموریکه در این آیه براي بیان شهوات ذکر
، گردیده با تزیین فطري تناسب ندارد زیرا حب طبیعی چنانکه در مردها نسبت به زنها موجود أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 5
صفحه 97 از 222
ص: 182
است در زنها هم نسبت بمردها وجود دارد و همچنین حب طبیعی وي نسبت بمطلق اولاد و اموال است نه خصوص پسران و
همیانهاي زر و سیم گر چه کسانیکه فاعل زیّن را خدا دانستهاند براي اثبات مدعاي خود تکلفاتی متحمل گشته و گفتهاند:
مقصود آیه حب مطلق زوجیت و مطلق اولاد و اموال میباشد منتهی کلمات نساء- بنین- و قناطیر بعنوان قویترین و معروفترین افراد
ذکر گردیده است.
لذا باعتقاد این عده از مفسرین زینت دهنده این امور شیطان و هوسهاي شیطانی است چنانکه در این آیه میفرماید:
.«1» وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ
گر چه برخی از مفسرین گفتهاند که:
این استدلال کافی نیست زیرا آیه مورد بحث در باره اموال و اولاد سخن میگوید در صورتی که آیه مورد استشهاد میگوید:
شیطان اعمال آنها را در نظرشان جلوه داده است بنابراین آنچه در تفسیر آیه مورد بحث درست بنظر میرسد این است که:
زینت دهنده این امور خداوند است.
2) بنظر بعضی از مفسرین مقداري از این امور که لازمه زندگانی و بقاء حیات دنیوي و نسل آدمی است خداوند متعال بمقتضاي )
حکمت بالغه خویش در نهاد بشر قرار داده تا بموقع از این استفاده نموده و تعدي و تجاوز نکند و اما آنچه که مورد افراط و تعدي
از حدود شرع و عقل میباشد منشاء آن شیطان و نفس و حب دنیا است و مقصود آیه مورد بحث نیز از حب شهوات فرو رفتن در
__________________________________________________
1) آیه 24 سوره نمل. )
ص: 183
دوستی و دلبستگی این امور است که از جانب شیطان میباشد نه حب فطري موجود در انسان که منسوب بخداوند متعال است.
علامه طباطبائی میگوید:
این سخن در نسبت مستقیمه که در اصطلاح از آن بفعل تعبیر میشود درست است زیرا روشن است که از خداوند متعال جز کار خیر
و نیکو صادر نمیشود هیچگاه باعمال زشت و ناپسند دستور نمیدهد لیکن در نسبت غیر مستقیمه و بواسطهاي که از آن باذن و
اجازه تعبیر میشود تمام اشیاء و اعمال بخداوند متعال نسبت دارند و گر نه ربوبیت الهی نسبت بهر چیز و آفریدنش همه اشیاء را و
همچنین مالکیت او نسبت بهمه موجودات و اعمالشان هیچیک معناي صحیحی بخود نمیگیرند با اینکه قرآن مملو از این حقایق
میباشد چنانکه در آیات:
امثال این آیات که صراحتا همین قسمتها «3» اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ «2» أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ «1» یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ
را بخدا نسبت داده است سپس میگوید:
این اشتباه از آنجا ناشی گشته که این اشخاص موجودات آفرینش را هر یک مستقل و جدا از هم تصور کرده و از هزاران اشیائی
که پیرامون یک یک آنها
__________________________________________________
1) آیه 27 سوره رعد )
2) آیه 5 سوره صف )
3) آیه 15 سوره بقره [.....] )
ص: 184
صفحه 98 از 222
را احاطه کرده و ارتباط کلی با آنها دارند قطع نظر نمودهاند و خیال کردهاند اشیاء عالم بدون پیوند و ارتباطی در کار خود مستقلند
در صورتی که حوادث جاریه عالم عموما چون حلقههاي زنجیري که دست در گردن یکدیگر انداخته و با یکدیگر مربوطاند با هم
بستگی کامل دارند لذا در نسبت غیر مستقیم که از آن باذن و اجازه تعبیر شده وسوسه شیطان و مسلّط داشتن هواي نفس بر انسان و
امیر کردن ستمکاران بر مردم و امثال آن را در قالب الفاظ- اضلال- اخزاء- خذلان بخدا منسوب میدانند و میگویند:
خداوند بشیطان اجازه داده تا وسوسه و خیالهاي ناپسند را بدل انسانها بیفکند و همچنین بین ستمکار و خواستههاي وي حجاب و
مانعی ایجاد نکرد.
آري سعادت و شقاوت بر پایه اختیار پیریزي شده تا هر که خواهد در این راه یا در آن راه قدم بگذارد.
4) مفسرین در ذیل جمله و رضوان من اللّه نوشتهاند: )
1) خداوند متعال در اثر تقوي مقام مشیت مطلقه بآنان عنایت میفرماید و آیه شریفه: )
نیز تفسیر کلمه رضوان و مؤید این نظریه است. «1» لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ
یعنی چون وجود آنها مثالی کامل از بندگی پروردگار است و ارادهاي جز آنچه آفریدگارشان از آنان خواسته ندارند لذا در سراي
دیگر بهترین نعمتها آن است که اراده آنها مثال مشیت الهی و نافذ فرمانروا باشد و هر چه بخواهند
__________________________________________________
1) آیه 35 سوره ق )
ص: 185
بیدرنگ آماده میگردد.
2) بنظر عرفا مقصود از جنت بهشت جاوید است و مقصود از رضوان لذت و معرفت و خشنودي پروردگار و نهایت آن این است )
که مورد رضایت ساحت مقدس خداوند عالم قرار گیرند و چنانچه رفتار نیک و اخلاق پسندیده عبد مورد خشنودي پروردگار عالم
قرار بگیرد موجب این خواهد بود که شخص پرهیزکار مورد رضایت او قرار گیرد چنانکه خداوند متعال در این آیه شریفه
میفرماید:
ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَۀً مَرْضِیَّۀً.
یعنی بشتاب بسوي پروردگارت که از او خشنود هستی و پروردگارت که از او خشنود هستی و پروردگارت نیز از تو خشنود است.
در این آیه مبارکه خداوند متعال بندگانی را که صاحب نفس مطمئنه گردیدهاند با خطاب شفقت آمیزش مورد خطاب قرار داده و
میفرماید:
اي کسانیکه صاحب نفس مطمئنه گردیدهئی و سالهاي سال در آرزوي قرب پروردگار گذرانیدهاي برگرد بسوي پروردگارت در
حالیکه تو از او راضی و او هم از تو راضی است و کسیکه بگوش دل چنین سخنی را در حال مرگ یا موقع احتضار یا در قیامت یا
ایام حیاتش بنابر اختلاف آراء از مولاي خویش بشنود چه حالی خواهد داشت آیا نزد او چنین کرامت بالاتر از درجات بهشتی و
نعمتهاي غیر متناهی دنیا و آخرت نیست؟ چنانکه خداوند عالم در آیه 73 سوره توبه میفرماید:
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ص: 186
خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَۀً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.
بعلاوه برهان عقل هم قائم است بر اینکه اگر خداوند از کسی راضی باشد بلاء اخروي و لو بمقدار ذرهئی بر او متوجه نخواهد شد و
از هیچ تفضلی در باره وي مضایقه نخواهد گردید.
3) تفسیر طبري مینویسد که: )
صفحه 99 از 222
رضوان یعنی بالاترین جایگاه محترمین و مردمان گرامی در بهشت.
4) فخر رازي میگوید: )
بنظر متکلمین مزد دو جور است یا سود مادي است مانند بهشت و حور العین یا احترام و ارزش مقام است که آن رضوان میباشد.
5) حکماء گفتهاند بهشت اشاره به بهرههاي جسمانی و رضوان اشاره بحظّ روحانی است که نور حق در قلب و روح اشخاص پارسا )
جلوهگر میشود.
5) نشابوري مینویسد: )
چون آقا از غلامش راضی شد او و تمام دارائیش مال غلام است و چون خدا از کسی راضی شد تمام آفرینش براي اوست لذا
رضوان ما فوق تمام خوشیها است.
6) تفسیر المیزان مینویسد: )
از اینکه خداوند متعال رضوان را در عداد بهشت و ازواج مطهره بشمار آورده روشن میشود که خود رضوان و خشنودي خداوند
متعال نیز از مشتهیات انسانی است. ص: 187
لذا در آیات:
.«1» فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً
نیز آن را متقابل فضل و مغفرت و رحمت خداوندي که عموما از مشتهیات «3» بِرَحْمَۀٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ «2» وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْ وانٌ
انسانی است قرار داده است و یا مستلزم امري است که از مشتهیات شمرده میشود چنانکه از دو جمله رضی اللّه عنهم و راضیۀ مرضیۀ
نیز این نتیجه را میتوان گرفت زیرا در این جملات رضا و خشنودي حق را به نفسهاي مؤمنین تعلق داده و روشن است که رضاي از
نفسهاي آنان غیر از رضاي از افعال و کردار آنان میباشد بنابراین معنی آن چنین است:
خداوند از نفسهاي مؤمنین راضی است و هر چه را از خدا بخواهند بآنها خواهد داد و در حقیقت معناي:
.«4» رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ و راضِیَۀً مَرْضِیَّۀً با آیه لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها
یکی میشود پس رضوان و خشنودي خدا از بندهاي مشیت مطلقه براي آن بنده ایجاد میکند.
__________________________________________________
1) آیه 2 سوره مائده. )
2) آیه 20 سوره حدید. )
3) آیه 22 سوره برائت. )
4) آیه 35 سوره ق. )
ص: 188
5) خداوند متعال در آیه شریفه الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ ... )
پرهیزکاران با پنج صفت و پنج فضیلت مخصوص توصیف نموده که تقواي همه پرهیزکاران از آن جدا نیست.
1) الصابرین: یکی از صفات بارز اهل تقوي و پرهیزکاران صفت تقوي است و آن داراي سه مرحله است: )
مرحله اول: شامل کسانی است که در هر امر مکروهی که به وي اصابت میکند داراي چنان نفس قوي باشد که خود را نبازد و
اختیار از دستش نرود و جزع و فزع ننماید و این مرتبه صبر بمتقین اختصاص ندارد بلکه یکی از علائم شجاعت بشمار میآید.
مرحله دوم: که اختصاص بمؤمن متقی دارد این است که در عبادات و اطاعات و بندگی و عبودیت پایدار باشد و سستی و تنبلی
بخود راه ندهد و اوامر مولا را بجان و دل پذیرفته و مطابق دستورش عمل نماید.
صفحه 100 از 222
مرحله سوم: صبر بر ترك معصیت است که از تمام اقسام صبر بالاتر و فضیلت آن بیشتر است.
غزالی در جلد چهارم احیاء العلوم مینویسد:
ممکن است از صبر چند حالت تولید گردد.
1) تحمل کارهاي سخت از قبیل عبادات و غیر آنها و یا بر خود هموار کردن ناگواریها مانند بیماري و زخمهاي شدید و دیگر )
سختیهاي زندگی که اینها همه نتیجه صبر است و این ناگواریها اگر مطابق با دستور دین انجام شود البته پسندیده است.
2) صبر نفس و روح است از خواستهاي طبع آدمی در میل بامر جنسی ص: 189 )
و یا مصرف کردنی که آن را عفت مینامند.
3) اگر خودداري از ناگواریهاي خارجی باشد مانند مصیبتها آن را صبر مینامند و مقابل آن جزع و بیتابی است. )
4) صبر از تعقیب مال و اندوختن سرمایه که آن را خودداري مینامند و در برابر آن مستی نعمت و فزون طلبی است. )
5) صبر در مقابل دشمن و پیشآمدههاي ترسآور شجاعت است که در برابر آن خوف و جبن و بد دلی است. )
6) صبر در پیشآمدها و سختیها مانند از دست رفتن جاه و مال و کارشکنیها و ایجاد زحمتها که آن سعه صدر و شهامت و )
پایداري مینامند که مقابل آن ضعف و بیچارگی است.
7) صبر در افشاي رازها و نسنجیده سخن گفتن و آن را رازداري و کتمان سرّ میگویند. )
8) صبر از زیاده رویهاي زندگی که زهد نام دارد و مقابلش حرص است. )
9) صبر باندازه ممکن و مقدار کم در حوائج زندگی را قناعت مینامند و مقابلش شره نام دارد. )
10 ) صبر در مقابل موجبات خشم و غضب را حلم و بردباري مینامند با این بیان روشن شد که سر آمد و اساس اخلاق که شرط )
ایمان است صبر بوده و با صبر سایر اخلاق فاضله تکمیل و حقیقت ایمان مستقر میگردد.
فخر رازي معتقد است که صابر کسی است که در انجام واجبات و مستحبات و خودداري از ممنوعات دین و هر حادثه و رنجی که
باو میرسد شکیبا بوده و بیقراري نکند و در باطن هم از خدایش راضی باشد.
صادقین- دومین خصوصیات پرهیزکاران این است که آنها راستگویانند یعنی ص: 190
روح آنان دستخوش انحراف نبوده و زبانشان فقط بحقایق گشوده گردد و حقایق قرآن را بخاطر ریاستها و رسیدن باموال ناپایدار
دنیوي تاویل نمیکنند و بطور کلی از نفاق و دروغ و تقلب و خیانت بدورند.
اقسام صدق .... ص : 190
1) صدق در کلام ( 2) صدق در کتابت ( 3) صدق در نیّت ( 4) صدق در عزم و جزم بر امور خیر ( 5) صدق در عمل که باطنش )
مطابق ظاهرش باشد ( 6) صدق در مقامات دنیویه و اخلاق حمیده مانند صبر- شکر- توکل- رجاء خوف- رضا- تسلیم و غیر اینها.
قانیتن- در معنی قانتین بین مفسرین عامه و خاصه اختلاف است.
بنظر قاضی یعنی قیام کنندگان به انجام واجبات.
بعقیده زجاج یعنی کسانیکه در فرمانبرداري پشتکار دارند.
باعتقاد قتاده قانت یعنی اطاعت کننده زیرا یکی از صفات بارز پرهیزکاران صفت اطاعت است که جز به رضاي حق نیاندیشیده و از
سیر حق سر سوزنی منحرف نمیشوند.
و در آیات قرآنی بمعانی متعددي بکار برده شده است از جمله:
صفحه 101 از 222
1) بمعنی نماز چنانکه در آیه 9 سوره زمر میفرماید: )
أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ.
2) بمعناي عبادت چنانکه در آیه 43 سوره آل عمران میفرماید: )
یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ.
3) بمعنی دعا در قنوت چنانکه در آیه مبارکه 238 سوره بقره آمده است: ص: 191 )
قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ.
4) بمعنی اطاعت چنانکه در این آیه شریفه میفرماید: )
.«1» کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ
ولی در آیه مورد بحث ممکن است قدر جامع معانی مذکوره مراد بوده باشد و آن خضوعی است که شامل جمیع عبادات و اقسام
تقرب میگردد.
منفقین- چهارمین صفت از صفت پرهیزکاران انفاق است که از راه حلال براي خشنودي و رضاي حق تعالی به مستحقین انفاق
میکنند و شامل هر امر خیري که خداوند بانسان کرامت فرموده از قبیل علم و شهرت و ریاست و غیره نیز میشود یعنی پرهیزکاران از
تمام مواهب مادي و معنوي که در اختیار دارند در راه خدا انفاق میکنند.
المستغفرین بالاسحار- یعنی پرهیزکاران با همه این فضائل و نمودها باز هم خود را در پیشگاه خدا و وجدان مقصر دانستهاند و در
دل شب و دور از چشم اغیار چشم آنها بلطف پروردگار دوخته شده و از دریاي کرم او طلب عفو و چشمپوشی دارند و در پیشگاه
با عظمتش استغفار و طلب آمرزش میکنند زیرا عبادت و استغفار به هنگام سحر و آخر شب از همه ساعات شبانه روز پربارتر است
لذا حضرت یعقوب بفرزندانش فرموده:
سوف استغفر لکم یعنی هنگام سحر که روح آدمی در آن وقت صافتر است و هم موقع استجابت دعاها است براي شما از خدا
آمرزش میطلبم.
اندر اسحارند آمرزش طلب هر دم افزایند بر عشق و ادب
__________________________________________________
1) آیه 116 سوره بقره. )
ص: 192
از ذنوب هستی خود لا شوند باقی اندر هستی مولا شوند
تفسیر مجمع البیان در معناي و المستغفرین بالاسحار چهار قول نقل کرده است:
1) بنظر قتاده منظور نماز گزاردن در وقت سحر است. )
2) بعقیده انس مراد کسانی هستند که هنگام سحر طلب آمرزش میکنند ( 3) باعتقاد زید بن اسلم مقصود افرادي است که نماز )
صبح را با جماعت میخوانند ابن کیسان نیز این نظریه پذیرفته است.
4) بگفته حسن منظور آنهائی هستند که تا وقت سحر نماز میخوانند و سپس از خدا درخواست آمرزش نموده و او را میخوانند )
غزالی در جلد اول احیاء العلوم مینویسد:
روش پیغمبر اسلام در سحر خیزي معین نبود گاهی نصف شب و گاهی بیشتر از دو ثلث و گاهی یک سوم و گاهی یک ششم
باختلاف موارد بیدار بودند.
6) علماء تفسیر در ذیل آیه مبارکه شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ مینویسند: )
صفحه 102 از 222
شاید شهادت دادن حق تعالی بر نفس خود که معبودي جز او نیست اشاره بتوحید ذات بوده باشد بدینمعنی خداوند خودش شهادت
میدهد بر اینکه خالق و آفریننده و مدبر عالم یکی است و مشرکین که بخدایان متعدد قائل شدهاند در اشتباهند و در حقیقت خودش
بذاته گواه و دال بر ذات خود و وحدت و اوصاف جلال و جمال خویش میباشد چنانکه در دعاي صباح میخوانیم:
یا من دلّ علی ذاته بذاته ص: 193
ولی بنظر زجاج معنی جمله شهد اللّه این است که خداوند داناي بآن است زیرا شاهد و گواه بکسی گفته میشود که آنچه میداند
میگوید:
لیکن بعضی از مفسرین میگویند معنی شهد اللّه این است که خداوند چنین حکم کرده است.
عدهاي معتقدند که معنی جمله شهد اللّه انّه لا اله الّا هو این است که خداوند از طریق شگفتیهاي آفرینش و موجودات که همانند
شواهد و گواهان زندگی هستند بر یکتائی خویش خبر میدهد.
بعضی از مفسرین نیز بین شهادت خداوند و فرشتگان و دانشمندان تفاوتی قائل گشته و گفتهاند: شهادت خداوند شهادت عملی و
فعلی است ولی شهادت فرشتگان و دانشمندان شهادت قولی است گر چه شهادت آنها هم متضمن جنبه عملی است زیرا آنها تنها او
را میپرستند و معبود دیگري را پرستش نمیکنند.
عقیده علامه طباطبائی این است که شهادت در این آیه شهادت قولی است چنانکه ظاهر آیه هم آنرا میرساند و شهادت فعلی گر چه
با لذات و عالم وجود از نظام واحد متصلش گرفته تا هر جزء جزء از اعیان موجودات آن همه گواه وحدانیت او میباشند ولی در آیه
مورد بحث آن قسم شهادت مراد نیست.
مرحوم استاد مهدي الهی قمشهاي در توجیه آیه مورد بحث چنین مینویسد:
معنی شهادت خدا بر یکتائی خود این است که هر کس معنی الهیت را بفهمد بطور قطع و یقین خواهد دانست که الهیت و وحدت
و یگانگی ذاتی اوست زیرا حقیقت او کل وجود و هستی محض است و این معنا را ثانی و دو تائی محال است زیرا ثانی نیستی
است پس در حقیقت معنی الهیت خود بزرگترین شاهد و دلیل یکتائی اوست. ص: 194
مشرکین چون بمعنی الهیت پی نبردند که کل وجود و وجود کل است او را در حدود ماهیات ممکنه تصور کرده و بر او شریک
فرض نمودند مفضّل گفته است:
شهادت خدا بمعنی اطلاع دادن و اعلان نمودن از طرف اوست و شهادت فرشتگان و مؤمنان بمعنی اقرار است.
اولو العلم کیست؟ .... ص : 194
بین مفسرین در توجیه اولو العلم اختلاف است.
بعضی معتقدند اولو العلم پیامبرانند که بر این گواهی میدهند.
ابن کیسان میگوید اولو العلم عبارت از صحابه پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله (از مهاجر و انصار) میباشند.
مقاتل گفته: اولو العلم عبارت از احبار اهل کتابند یعنی آنانکه به پیامبر اسلام ایمان آوردند مانند عبد اللّه سلام و غیر او.
بعقیده سدي و کلبی اولو العلم عبارت از علماء و دانشمندان مؤمنین است که بواسطه شگفتیهائی که از جهان آفرینش براي آنها
ثابت شده است که غیر از خداوند توانا کسی قدرت پدید آوردن آنها را نداشته و اوست معبود سزاوار ستایش.
در تفسیر اهل البیت علیهم السّلام اولو العلم بعلی بن ابی طالب علیه السّلام تفسیر شده است.
ممکن است گفته شود که این تفاسیر از بیان مصادیق اولو العلم است و آیه مبارکه شامل همه دانشمندان میگردد که اظهر مصادیق
صفحه 103 از 222
آن انبیاء و اوصیاء و ائمه اطهار علیهم السّلام میباشند و تخصیص شهادت بصاحبان علم و قرار دادن آنان در أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 195
ردیف فرشتگان بخاطر شرافت علم و موقعیت دانشمندان است.
و در اینکه چرا در این آیه شریفه جمله لا اللّه الّا اللّه تکرار گردیده است گفتهاند:
شاید اشاره باین موضوع باشد که: چنانکه در آغاز آیه شهادت خدا و فرشتگان و دانشمندان را ملاحظه کردید پس شما نیز با آنها
همصدا گشته و بوحدت معبود شهادت بدهید و این آیه از آیاتی است که مورد توجه پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله بوده و مکرر
آن را در مواقع مختلف میخواند.
ص: 196
روایات .... ص : 196
1) در کافی بسند خود از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت در ذیل آیه مبارکه زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ )
فرمودند:
براي مردم در دنیا و آخرت بهتر از لذت و تمتع با زنان نیست ولی اهل بهشت با چیزي که از لذت با زنان بهتر باشد متلذذ میگردند
نه طعامی با آن برابري میکند و نه آشامیدنی این روایت را عیاشی نیز بسند خود از آن حضرت روایت کرده است.
2) از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: )
قنطار مقدار طلائی است که پوست یک گاو نر را پر میکند و خیل مسومۀ چهار پایان و گاو و حشم است و حرث عبارت از باغات
و زراعات میباشد.
3) انس بن مالک از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله نقل میکند که آن حضرت فرمودند: )
خداوند میفرماید من وقتی اراده میکنم که اهل زمین را معذب نمایم بسازندگان و بنا کنندگان مساجد و شب زندهداران و استغفار
کنندگان در سحرها نگاه میکنم و عذاب خود را از آنها باز میدارم.
4) در کتاب فقیه و خصال از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل میکند که آن حضرت فرمودند: )
کسیکه در نماز و ترش هفتاد بار بگوید استغفر اللّه ربّی و اتوب الیه ص: 197
در حالیکه ایستاده باشد و بر این عهد یک سال مداومت نماید خداوند او را در زمره (مستغفرین بالاسحار) مینویسد و مغفرت اللّه بر
او واجب میگردد.
5) از ابی عبد اللّه علیه السّلام روایت شده کسیکه در موقع سحر هفتاد بار استغفر اللّه بگوید از اهل این آیه محسوب میشود. )
6) از مفضل بن عمر نقل گردیده که او گفت بحضور امام جعفر صادق علیه السّلام عرض کردم نماز شب از من فوت شده ولی )
نماز صبح را بجاي آوردم آیا میتوانم پیش از طلوع آفتاب نماز شبی که فوت شده بجا بیاورم فرمود بلی و لکن بکسی از اهل خانه
خود مگو تا آن را سنت قرار داده و از زمره مستغفرین بالاسحار محروم گردند و باطل کنند قول خداوند را که فرمود:
وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ ( 7) در کتاب کافی در باب استغفار از امام جعفر صادق علیه السّلام و آن حضرت هم از پیامبر اکرم صلّی
اللّه علیه و آله روایت کرده که فرمود:
خیر الدعاء الاستغفار.
8) عیاشی از امام موسی بن جعفر علیهما السّلام روایت کرده که فرمودند: )
در خانه کعبه بتعداد طوایف قریش سیصد و شصت بت گذاشته شده بوده همینکه آیه شهد اللّه نازل شد همه آن بتها بزمین
صفحه 104 از 222
افتادند.
9) از حضرت رسول روایت شده که هر کس آیه مبارکه شهد اللّه را در موقع خواب بخواند و سپس بگوید: )
و انا علی ذلک من الشاهدین ربّ العالمین خداوند متعال هفتاد هزار ملک مأمور میکند تا روز قیامت بر او استغفار أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 198
نمایند.
10 ) عیاشی بسند خود از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: )
خداوند بنفس خویش گواهی داده و فرمودهاند:
شهد اللّه انّه لا اله الّا هو و همچنین فرشتگان نیز به یگانگی او شهادت دادند همینطور که خدا بذات خویش شهادت داد و مراد از
اولو العلم پیامبران و امامان میباشند که بعدل ظاهري و باطنی قیام نمودهاند.
11 ) از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: )
صاحبان ذکر و صاحبان علم ما هستیم و علم حلال و حرام خدا پیش ما میباشد.
12 ) زبیر بن عوام میگوید شب عرفه را تصمیم گرفتم که از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله جدا نباشم تا آنچه میگوید بشنوم )
سپس شتر خود را بین شتر پیغمبر و شتر مردي که پهلوي آن حضرت بوده نگاهداشتم آنگاه شنیدم که آن حضرت مکرر میگفت:
شهد اللّه انّه لا اله الّا هو تا آخر آیه و این آیه را پیوسته میخواند تا صبح شد.
ص: 199
تجزیه و ترکیب .... ص : 199
1) استعمال واژه غناء و تصدیر آن با کلمه لن در آیه شریفه: )
ان الذین کفروا لن تغنی نشانگر این است که هیچگاه اموال و اولاد نمیتواند در مبارزه با حقیقت ثمربخش و مفید باشد زیرا کلمه
لن بمعناي نفی ابدي است.
2) کلمه من اللّه نزد بعضی از مفسرین بمعنی عند اللّه است ولی مبرد آن را بمعناي اصلی خود یعنی آغاز و ابتداء گرفته است. )
برخی نیز گفتهاند کلمه من اللّه در اینجا بتقدیر من عذاب اللّه است یعنی اموال و اولاد آنان را از عذاب الهی بینیاز نمیسازد و
کلمه شیئا مفعول است براي لن تغنی.
3) در جمله اسمیۀ اولئک هم وقود النّار ابتداء باسم اشاره آنهم اسم اشارهاي که دلالت بر دور میکند و همچنین آوردن ضمیر )
منفصل هم بعد از آن و اضافه کلمه وقود به النار همه این امور دلالت دارد بر اینکه جمله مزبور براي افاده حصر است و میفهماند
که شعلهور شدن آتش دوزخ با وجود کافرانی است که آیات الهی را تکذیب نمودند و کلمه وقود بفتح واو بمعنی حطب و حصب
است چنانکه در آیه 98 سوره انبیاء میفرماید:
إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ و همچنین در آیه 15 سوره جن فرموده است: ص:
200
أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً
که هر دو بمعنی هیزم آتش است.
4) در اینکه مشار الیه اولئک کفار است یا اموال و اولاد بین مفسرین اختلاف است. )
بعضی میگویند مشار الیه اولئک اموال و اولاد است و براي تأیید قولشان بآیه مبارکه:
صفحه 105 از 222
فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها استناد میکنند.
برخی نیز معتقدند که واژه اولئک اشاره بکفار است یعنی با بدنهاي آنان آتش شعلهور میگردد.
5) دأب چنانکه شیخ الطایفه در تبیان مینویسد بمعنی عادت است و از نظر ترکیب جار و مجرور مرفوع المحل و خبر مبتداي )
مخذوف است و اصلش چنین بوده است:
.« دأب هؤلاء الکفرة کدأب آل فرعون »
یا منصوب المحل است بواسطه لن تغنی و تقدیرش این است:
لن تغنی عنهم مثل ما لم تغن عن ال فرعون و یا توقد بهم النّار کما توقد بال فرعون.
6) جمله کذّبوا بایاتنا در موضع حال است و باء در بذنوبهم براي سببیت میباشد چنانکه در لغت عرب گفته میشود: )
اخذته بذنبه یعنی او را بسبب گناهش کیفر دادم. ص: 201
7) در بئس المهاد حذف مخصوص بذم که جهنم است بواسطه قرینه ما سبق میباشد و یا استیناف است و تقدیرش چنین است: )
بئس المهاد ما مهدوه لأنفسهم.
8) کلمه رأي العین در آیه شریفه قَدْ کانَ لَکُمْ آیَۀٌ فِی فِئَتَیْنِ مفعول مطلق است براي جمله یرونهم. )
9) فاعل زیّن بعقیده برخی از مفسرین شیطان است و بنظر بعضی حق تعالی است زیرا اوست فاعل همه چیزها و عمل شیطان فقط )
تحریک است و نمیتواند او فاعل و ایجاد کننده تزیین باشد.
و کلمه من در من النساء من بیانیه است و جمعی است که از لفظ خودش مفرد ندارد.
10 ) بنین جمع و مفردش ابن میباشد و ابن در اصل بنو یعنی ناقص واوي است که وقتی حرف واو را از آخر آن حذف میکنند )
همزه وصل در اولش اضافه میگردد و جمع ابن گاهی ابناء و گاهی بنین میباشد و بنین جمع سالم است که در حال نصب و جر با یاء
و در حال رفع با واو خوانده میشود چنانکه میفرماید:
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَۀُ الْحَیاةِ الدُّنْیا.
11 ) قناطیر جمع قنطار و بمعنی مال بسیار و دارائی زیاد است و مقنطرة اسم مفعول و از قنطار مشتق گردیده و بعنوان تأکید قناطیر )
المقنطرة گفته میشود مانند:
حِجْراً مَحْجُوراً و نَسْیاً مَنْسِیا. ص: 202
و اینکه از قنطار که اسم جامد است اسم مفعول درست کردهاند بخاطر این است که در لغت عرب معمول گشته که در اسمهاي
جامد معناي نسبتی را اعتبار میکنند تا اسم جامد بدانوسیله معناي مصدري بخود میگیرد سپس مانند مصدري که مبدء اشتقاق است
از آن مشتقاتی استخراج میکنند چنانکه الفاظ باقل و تامر و عطار را بهمین جهت از بقل و تمر و عطر مشتق کردهاند و مهمترین
بهرهاي که از این اسامی مشتقه برده میشود این است که آن جوامد را با مشتقاتشان توصیف میکنند تا معناي آن لفظ را تثبیت نمایند
چنانکه میگویند:
دنانیر مدّنره و دواوین مدوّنه و امثال آن ( 15 ) همزه در کلمه أ اونبّئکم همزه استفهام است و جنات خبر است براي مبتداي محذوف
و تقدیرش چنین است که:
هو جنّات:
16 ) جمله وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا محلا منصوب است بنابر مدح یعنی امدح الذین یقولون ... و همچنین است کلمه صابرین و ما بقی )
صفات که به کلمه صابرین عطف میشوند.
14 ) مآب از اب یؤوب اوبا بمعنی رجع میباشد و حسن المآب عاقبت نیک و بر گشتگاه نیکو. )
صفحه 106 از 222
17 ) کلمه قائما بالقسط که بصورت مفرد آمده نه بصورت قائمین باید حال براي اللّه باشد و یا حال است از ضمیر هو و عامل در او )
معنی جمله است یعنی تفرد قائما. ص: 203
و بعضی از مفسرین نیز گفتهاند که قائما صفت شهود یعنی اللّه و ملائکۀ و اولو العلم است یعنی شهود قائم بقسط هستند.
12 ) واژه خیل اسم جمع و بمعنی اسبها یا اسب سواران هر دو استعمال شده است ولی در آیه مورد بحث معنی اول مراد است. )
13 ) کلمه المسوّمۀ اي المعلمۀ یعنی نشانهدار و آن از ماده سومۀ بمعنی نشانه است مانند رنگ و داغی که باسب میزنند یا بمعنی )
چرا کننده است چنانکه میگویند:
سامت السائمۀاي رعت یعنی چرا کرد.
ص: